۱۳۸۹ آبان ۱۷, دوشنبه

هیچ نمی دانم!

آورده اند که شیخ جنید بغدادی به عزم سیر از بغداد بیرون رفت و مریدان از عقب او...
 
شیخ احوال بهلول را پرسید ؛ گفتند : او مردی دیوانه است !
 
گفت: او را طلب کنید که مرا با او کار است. پس تفحص کردند و او را در صحرایی یافتند
 
شیخ پیش او رفت و در مقام حیرت مانده سلام کرد.
 
بهلول جواب سلام او را داده پرسید: چه کسی؟ گفت : منم شیخ جنید بغدادی .
 
گفت: تویی شیخ بغداد که مردم را ارشاد می کنی؟
 
گفت: آری . گفت : طعام چگونه می خوری؟
گفت : اول " بسم الله " می گویم و از پیش خود می خورم و لقمه کوچک برمی دارم، به طرف راست دهان می گذارم و آهسته می جوم و به دیگران نظر نمی کنم و در موقع خوردن از یاد حق غافل نمی شوم وهر لقمه که می خورم  " بسم الله " می گویم  و در اول وآخر دست می شویم ...
 
بهلول برخاست و دامن بر شیخ فشاند و گفت : تو می خواهی مرشد خلق باشی در صورتی که هنوز طعام خوردن خود را نمی دانی !!!
 
پس به راه خود رفت. مریدان شیخ را گفتند : یا شیخ این مرد دیوانه است. خندید و گفت: سخن راست را از دیوانه باید شنید واز عقب او روان شد تا به او رسید.
 
بهلول پرسید : چه کسی هستی؟ جواب داد: شیخ بغدادی که طعام خوردن خود نمی داند
 
بهلول گفت : آیا سخن گفتن خود را می دانی؟ گفت :آری پرسید : چگونه سخن می گویی؟
گفت : سخن به قدر می گویم و بی حساب نمی گویم و به قدر فهم مستمعان می گویم و خلق را به خدا و رسول دعوت می کنم و چندان سخن نمی گویم که مردم از من ملول شون و دقایق علوم ظاهر و باطن را رعایت می کنم .  پس هرچه تعلق به آداب کلام داشت بیان کرد.
 
بهلول گفت : گذشته از طعام خوردن ، سخن گفتن را هم نمی دانی !!!
پس برخاست و دامن بر شیخ افشاند و برفت ، مریدان گفتند: یا شیخ دیدی این مرد دیوانه است؟ تو از دیوانه چه توقع داری؟!
 
جنید گفت : مرا با او کار است، شما نمی دانید. باز بدنبال او رفت تا به او رسید
 
بهلول گفت : از من چه می خواهی؟ تو که آداب طعام خوردن و سخن گفتن خود را نمی دانی، آیا آداب خوابیدن خود را میدانی؟
گفت : آری    گفت : چگونه می خوابی؟!
 
گفت : چون از نماز عشا فارغ شدم داخل جامه خواب می شوم ،  و پس از آن آداب خوابیدن را بیان کرد
بهلول گفت : فهمیدم که آداب خوابیدن را هم نمیدانی !!!
خواست برخیزد جنید دامنش را بگرفت و گفت : ای بهلول من هیچ نمی دانم ، تو قربة الی الله مرا بیاموز
بهلول گفت : چون به نادانی خود معترف شدی ترا بیاموزم ...
 
بدان که اینها که تو گفتی همه فرع است و اصل در خوردن طعام آن است که لقمه حلال باید و اگر حرام را صد از اینگونه آداب بجا آوری فایده ندارد و سبب تاریکی دل شود ...
 
گفت جزاک الله خیرا
 
بهلول ادامه داد: و در سخن گفتن باید دل پاک باشد و نیت درست باشد و آن گفتن برای رضای خدای باشد و اگر غرضی یا مطلب دنیا باشد یا بیهوده و هرزه بود ، هر عبارت که بگویی وبال تو باشد. پس سکوت و خاموشی بهتر و نیکوتر باشد و در خواب کردن اینها که گفتی همه فرع است ، اصل این است که در وقت خوابیدن در دل تو بغض و کینه و حسد  نباشد ... 
 
 
 

من تنها یک چیز می‌دانم و آن اینکه هیچ نمی‌دانم.
 
 
 
 
 
 
 

۱ نظر:

papary گفت...

مثل همیشه خوب و دوست داشتنی.
اما واقعیت اینه که هممون به ظاهر هر چی اهمیت میدیم نه اصلش رو